ابوذر خواجویی نسب
ابوذر خواجویی نسب

ابوذر خواجویی نسب

چند سکانس از نقش «مظفربقایی» در سرنگونی دولت دکتر مصدق
روزی که «کرمان» در آتش کودتای 28 مرداد سوخت!
- ابوذرخواجویی‌نسب
66 سال از کود‌‌‌‌تای 28 مرد‌‌‌‌اد‌‌‌‌ می‌گذرد.‌‌‌‌ از روزی که حامیانِ خارجی و داخلی محمدرضا پهلوی، با کودتا، زمینه سرنگونی دولت دکتر «محمد مصدق» را فراهم کردند و برای چند دهه جنبش عدالت‌خواهی را در ایران به تعویق انداختند. 28 مرداد 1332 از صبح تا پاسی از شب، خیابان‌های تهران صحنه جدال و درگیری بین حامیان شاه مملکت و هواداران دکتر مصدق بود. اما فارغ از پایتخت، کرمان نیز تحت‌تاثیر حوادث این کودتا قرار گرفت. در روزهای منتهی به واقعه 28 مرداد در لیست مخالفان و حامیان مصدق، می‌شد چند چهره کرمانی را هم دید. دکتر «ناظرزاده‌ کرمانی» به عنوان نماینده مردم سیرجان در مجلس از حامیان سرسخت نخست‌وزیر قانونی ایران بود و «مظفر بقایی» که نقش مهمی در سرنگونی دولت دکتر مصدق ایفا کرد. اما چه شد که پای کرمان نیز به حوادث کودتای 28 مرداد کشیده شد؟ نقش مظفر بقایی در این میان چه بود و چرا تاریخ‌نگاران ایرانی از او به عنوان مرموزترین چهره این کودتا نام برده‌اند؟
- مظفربقایی؛ «هزاردستان» تاریخ معاصر ایران
مظفربقایی، زاده کرمان و فرزند «میرزا‌ شهاب» بود. نقل است میرزا شهاب در کرمان به دو صفت معروف بود. اول تعلق به مذهب «شیخیه» و دوم تمایل به فرقه «فراماسونری». البته میرزا به مشروطه‌خواهی نیز دلبستگی نشان می‌داد. موضوعی که سبب شد تا او به عنوان وکیل مردم «سیرجان» در دوره چهارم مجلس شورای ملی انتخاب شود و مسیر خود را برای تاثیر‌گذاری بر تحولات کشور در اواخر دوره قاجاریه هموار کند. طرفه آن‌که مدتی بعد، میرزا شهاب با همراهی سلیمان میرزا اسکندری «حزب سوسیالیست» ایران را پایه گذاشت و فضا را برای ظهور رضاخان و سلطنت پهلوی مساعد کرد.
مظفر ‌بقایی در کنار چنین پدری راه و رسم سیاستمداری را فرا گرفت. او در بازگشت از فرانسه و با پایان تحصیلات در رشته فلسفه به عضویت حزب «دموکرات» به رهبری «احمد قوام» درآمد. بقایی به سرعت به یکی از اعضای مورد وثوق قوام‌‌السلطنه تبدیل شد و به عنوان نماینده این حزب و از حوزه انتخابیه کرمان، راهی مجلس پانزدهم شورای ملی شد. اما با افول ستاره بخت احمدقوام در آسمان سیاست ایران، بقایی سازی دیگر کوک و راهش را از دموکرات‌ها جدا کرد.
نطق‌های تاریخی او علیه دولت ساعد در مجلس پانزدهم و چاپ مقالات جسورانه در روزنامه شاهد، به او شمایلی ملی بخشید. استیضاح ساعد در پارلمان ملی ایران، چنان به کام ملی‌گرایان ایرانی خوش آمد که حسین مکی حامل نامه تشویق‌آمیز مصدق برای بقایی شد. این نامه سرآغازی برای شکل‌گیری نهضت ملی و پیوند سیاسی دکتر مصدق با سیاستمدار کارکشته کرمانی بود. آنها از یک ‌سو سیاست‌های نظامی حاج علی‌رزم‌آرا نخست‌وزیر وقت را مورد انتقاد قرار می‌دادند و از سوی دیگر در این مسیر هر دو سلطنت شاه ایران را مشروطه می‌خواستند و از او سلطنت کردن و نه حکومت‌کردن را طلب می‌کردند. محبوبیت سیاسی آنها سبب شد تا در انتخابات مجلس شانزدهم، مردم تهران مصدق را به عنوان نفر اول و بقایی را به عنوان نفر دوم راهی پارلمان ایران کنند.
قتل رزم‌آرا و نفوذ ملی‌گرایان در چرخه سیاست ایران سبب شد تا جرقه‌های ملی شد‌‌‌‌ن صنعت ‌نفت د‌‌‌‌ر ایران زده شود. نفت ملی می‌شود‌‌‌‌ و مظفر بقایی کرمانی تبد‌‌‌‌یل می‌شود‌‌‌‌ به یکی از بنیان‌‌گذاران حرکتی ملی د‌‌‌‌ر ایران و یار غار محمد‌‌‌‌ مصد‌‌‌‌ق د‌‌‌‌ر آن روزهای سیاست ایران.
با وجود این، طولی نکشید که میانه این دو چهره پرنفوذ جبهه‌ملی شکرآب می‌شود. آن‌گونه که در برخی منابع ذکر شده است؛ روابط مشکوک بقایی با قدرت‌های خارجی از یک‌سو و نقش او در برخی ترورهای مشکوک مانند قتل «افشارطوس» نظامی وفادار به محمد مصدق از سوی دیگر به تیرگی مناسباتش با مصدق دامن زد. مصدق نیز که به تدریج خوداتکا می‌شد از تحرکات بقایی غفلت کرد و همین امر منجر به نزدیک شدن بقایی به آیت‌الله کاشانی شد. مورخان معتقدند که بقایی در فاصله گرفتن کاشانی از مصدق نقش اساسی داشت. او با وجود جدایی از دکتر مصدق تا مدت‌ها ترجیح می‌داد که بی‌پروا به رفیق گرمابه و گلستانِ دیروزش حمله نکند اما زمانی که به دنبال قانون تامین امنیت ‌اجتماعی رفت و مقرراتی سخت برای برخورد با تظاهرکنندگان و آشوب‌گران مقرر کرد، لباس انتقاد از مصدق بر تن کرد و از تریبون مجلس، تصویب چنین قانونی را به منزله دفاع از دیکتاتوری خواند.
- کشیده شدن دامنه حوادث کودتای 28 مرداد به کرمان
پایگاه اصلی مخالفت‌های مظفربقایی با مصد‌‌‌‌ق، شهر زاد‌‌‌‌گاهش یعنی کرمان بود. او از هر فرصتی استفاده می‌کرد تا با تخریب مصد‌‌‌‌ق، پایه‌های جنبش ملی د‌‌‌‌ر کرمان را تضعیف کند. این موضوع سبب شد تا دکترمصدق «سرگرد‌‌‌‌ سخایی» فرماند‌‌‌‌ه گارد‌‌‌‌ مجلس‌شورای ملی را به ریاست کل شهربانی‌ کرمان منصوب کند‌‌‌‌. سخایی به عنوان یکی از چهره‌های مورد وثوق مصدق، بارها در مقام یک نظامی از جنبش ملی حمایت کرده بود و حالا چه کسی بهتر از او که برای کنترل تحرکات اعوان و انصار مظفر بقایی بر اوضاع و احوال کرمان مسلط شود.
نفرت بقایی از مصدق با انتصاب سرگرد سخایی بیشتر هم شد. او حالا آرزوی سرنگونی دولت مصدق را در سرمی‌پروراند و چه فرصتی بهتر از 28 مرداد 1332 که مجلس عقده‌گشایی به راه اندازد. از صبح کودتا، حامیان بقایی هم در تهران و هم در کرمان در صف مخالفان دکتر مصدق قرار گرفتند و از هیچ کوششی برای سرنگونی وی دریغ نکردند. در این میان ماجرای کشته شدن سرگرد سخایی که برخی منابع از او به عنوان تنها شهید کودتای 28 مرداد نام برده‌اند، سیاه‌ترین نقطه کارنامه مظفر بقایی است.
در کتاب «سرنوشت یاران مصدق» در مورد نحوه کشته شدن سرگرد سخایی آمده است: «عمله استبداد بعد از قتل سرگرد سخایی، پای او را با طنابی به ته خودروی جیپ نظامی بستند و پیکر وی را تا میدان شهر کرمان (مشتاقیه فعلی) بر زمین کشیدند و بر تیری چوبی آویختند و «جاوید شاه» و «مرگ بر مصدق» گویان، و در حالی‌که چوب و چماق‌های‌شان را در هوا می‌چرخاندند، به دنبال جیپ و پلیس نظامی راه افتادند. محشر کبرا بود. آنجا جسد را کاملاً برهنه کردند و در میدان مشتاق که یک‌صد سال پیش، «مشتاق‌علیشاه اصفهانی» سنگسار شده بود، به دار آویختند»
آن روز مردم وحشت‌زده کرمان  از ترس ارتشیان و قداره به دستان حامی شاه و مظفر بقایی نتوانستند او را رهایی دهند و جنازه آن شهید همان‌طور تا شب بر بالای دار آویزان بود. هنگام شب پیرمردی به خود جرات داد و در تاریکی شب در حالی که متعرضان مست پیروزی بودند جسد را پایین آورد و پس از غسل و کفن کردن در قبرستان «سید‌حسین» کرمان به خاک سپرد.
مظفر بقایی بیست روز بعد از کودتا به کرمان بازگشت تا در جمع هواداران خود سخنرانی کند. او در بخشی از سخنانش که د‌‌‌‌ر شماره 11 نشریه سوفار به تاریخ 26/6/1332 آمد‌‌‌‌ه است، خطاب به حامیانش می‌گوید: «آمد‌‌‌‌ه ام برای این‌که د‌‌‌‌ست‌هایی که آن عمل را انجام د‌‌‌‌اد‌‌‌‌ند‌‌‌‌ ببوسم. تلگرافات شما به منزله تیرها و خنجر‌هایی بود‌‌‌‌ به قلب خائنین؛ آنهایی که قانون را زیر پا گذاشتند‌‌‌‌ و می‌خواستند‌‌‌‌ مملکت را به نابود‌‌‌‌ی بکشانند‌‌‌‌. مصد‌‌‌‌ق به حد‌‌‌‌ی از تلگراف‌های شما عصبانی شد‌‌‌‌ه بود‌‌‌‌ که از بعضی‌ها خواسته بود‌‌‌‌ اقلا رونوشت تلگراف‌های کرمان را برای او نفرستند‌‌‌‌ و به‌همین منظور یکی ار نوکران پست خود‌‌‌‌ را برای قلع‌وقمع د‌‌‌‌وستان ما به کرمان فرستاد‌‌‌‌. این د‌‌‌‌رسی که شما مرد‌‌‌‌م کرمان به این افراد‌‌‌‌ خائن و بی‌شخصیت د‌‌‌‌اد‌‌‌‌ید‌‌‌‌ د‌‌‌‌ر تاریخ معاصر کرمان و ایران برای ابد‌‌‌‌ می‌ماند‌‌‌‌. آن مامور مخصوص را به سزای خوش رقصی‌هایش رساند‌‌‌‌ید‌‌‌‌ و پوزه کثیفش را به خاک مالید‌‌‌‌ید‌‌‌‌. به کرمان آمد‌‌‌‌ه‌ام برای اینکه د‌‌‌‌ست‌هایی که آن عمل شجاعانه را انجام د‌‌‌‌اد‌‌‌‌ند‌‌‌‌ ببوسم. من از طرف اعلیحضرت همایونی (کف زد‌‌‌‌ن مرد‌‌‌‌م) از ابراز احساسات و شاه د‌‌‌‌وستی مرد‌‌‌‌م کرمان اظهار تشکر می‌کنم».
آنچه آمد؛ خرده‌روایت‌هایی بود از نقش مظفربقایی در کشاندن حوادث کودتای 28 مرداد به شهر کرمان. مردی که در کنار قوام، جامه سیاست بر تن کرد و به طرفه‌العینی راه خود از او جدا کرد. با نهضت ملی همراه شد و در کنار مصدق قرار گرفت اما از رهبر ملی ایران نیز کناره گرفت. از قضای روزگار با زاهدی انگلیسی همراه شد و با این حال به سرعت زاهدی را انگلیسی خواند و بدین‌سان طعمه کینه نخست‌وزیر نظامی ایران شد و سر از تبعیدگاه درآورد. مردی که در تبعید جامه سیاست را از تن بیرون آورد ولی باز مدتی بعد در لباس همراهی با امینی نخست‌وزیر ظاهر شد. سیاستمردی که با انقلاب ایران نیز مدتی راه نفوذ پی گرفت ولی چون سنگ ناکامی به سرش خورد، سخنرانی کرد و استعفای سیاسی خویش را اعلام کرد. آخرین سکانس زندگی او به سال 1366 با مرگ در زندان رقم خورد. مرگی که هم‌چنان با ناگفته‌های فراوان همراه است.